-
غربت... ولی آشنا!
جمعه 18 آبانماه سال 1386 09:37
اون وقتی که جلو رئیستون روی صندلی نشستین و مرتب به جلو و عقب خم می شین، مات و مبهوت به بازو بسته شدن لبها و حرکت دستهاش نگاه می کنین که با شهف وصف نا شدنی در حال صحبت پیرامون چگونگی بایگانی ارسالات و مرسولات کارگاه مهندسی عمران، کنترل کیفیت کار انجام شده بخش اجرایی، ارائه برنامه زمانبندی پروژه، نامه نگاری ها و تنظیم...
-
شهریور
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 12:46
بوی شهریور... بوی خاک نمناک... بوی پروژه مردود... بوی ولگردی های بعدازظهر... یاد آرزوهای دور و درازی که بهشون رسیدم. چه تلخ. چه غمناک. یاد پارسال ... چقدر خوبه که آدم از آینده خبر نداره.
-
الکی خوش
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 18:39
این پستو هویجوری الکی محض پر کردن صفحه می زارم ببینم کی شاکیه شاخشو بشکنم. می تونم می خوام می شکونم!( واقعیت: نه می تونم~ نه می خوام و نه می شکونم.)
-
بی هوا!!!
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 21:35
امروز تولدم بود. از صبح تا الان دارم برنامه کارهای کارگاه رو می ریزم. نقشه های Shop ، کاتالوگ دزدگیر خارجکی، خورده نونهای خشک شده، سامسونیتم با یک مشت خرت و پرت داخلش، یک فایل بزرگ، یخچال، تلفن ، بخاری برقی، سماور ، جعبه بیسکویت پرتقالی و من. صبحی یک تلفن داشتم. اولین کادو تولدمو گرفتم. یکی به پیشنهاد من برای صحبت...
-
بودن یا نبودن؟ مسئله اینست!
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 11:40
همیشه می خواستم خیلی خیلی خوب باشم. ولی بلد نبودم واسه همین خیلی خیلی بد شدم. جای شکرش باقیه که خیلی خیلی خیلی بد نشدم.
-
جیغ !!!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 20:01
تا حالا فکر نکرده بودم بازی قایم باشک تا این حد می تونه هیجان انگیز باشه. صدای خش خش کیسه پلاستیک از پشت جالباسی داره میاد. " نگین خانوم کجاست... الانه می خورمش.... آآآآ... " آه... این جیغ های بنفش همیشه اعصابم رو پاک بهم میریزن.
-
من توجیه نشده ام !
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 17:44
دیروز تصمیم گرفته بودم که همه آدمهای دنیا رو از زندگی کردن منصرف کنم . امروز یکی از اونا منو منصرف کرد . بازهم خدایان شانس آوردند تا تراژدی حیرت انگیز خود را تکرار کنند . بازم من گول خوردم . مثل همیشه ، مثل هر روز، مثل همین الان.
-
کارگر سند پلاست
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 22:28
کاش هروز صب یک نفر یادم می آورد توی شهری زندگی می کنم که آدماش از چراغ قرمز رد می شن و جریمه هاشون رو به موقع پرداخت می کنن که دوبله نشه و وقتی می خواهم از خیابون یکطرفه رد بشم اول نه به چپ نگاه کنم ، نه به راست بلکه بالای سرمو نگاه کنم تا زیر پیانوی 6 تنی یک کلکسیونر احمق که توی اسباب کشی گره طناب رو محکم نکرده له...
-
لحظه ای لذت شهوت
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 21:53
گاهی وقتا دیدن دو تا پروانه سبز رنگ آفرقایی که با بی شرمی هوس آلودی روی خاکهای خیس حاشیه میکسر بتن، توی یک کارگاه شلوغ و پر سرو صدای ساختمانی، فارغ از جداشدن دانه بندی بتن مقاومت بالا در اثر زیاد ویبره خوردن دنبال همدیگه می کنن می تونه خیلی شهوت انگیز باشه. هیچ وقت نخواستم دنبال پروانه ها کنم. شاید به همین خاطر اون...
-
تخلیه گاهی در قرن معاصر
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 21:26
سلام طبق معمول نقطه یه پیشنهاد بیشرمانه طبق معمول نقطه اگه حس نستالوژیکتون برانگیخته شد و به یاد خاطرات نه چندان خوشایند ۲ سال اخیرتون افتادین فورا سوار ماشینتون شده و به شلوغترین خیابون شهرتون برین نقطه به شما قول میدم کمتر از ۱۰ دقیقه یک شهروند بی تعهد با مرتکب شدن خلافی نه چندان مهم باعث ترمز گرفتن دفعتی شما میشه...
-
بلاتکلیف احمق
یکشنبه 8 مردادماه سال 1385 19:52
اگه دنبال مطالب پرمحتوا به این وبلاگ اومدین همین الان اینجا رو ترک کنین.( به پایین صفحه مراجعه شود.) زندگیم رنگ دلتنگی گرفته یادم باشه دفعه بعد که با کسی دوست شدم از همون اول ازش قول بگیرم که تحت هیچ شرایطی حق نداره ازم دلگیر یا ناراحت بشه. تا ابد دهر. چند روز پیش فهمیدم رنگ دلتنگی زندگیم حتی با شکلات کاکائویی با طعم...
-
از چراغ قرمز عبور نکنید!
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 19:54
شاعر می فرماید: " تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی" امروز یه 206ی در جواب التماسهای یه پسر 10-12 ساله که می خواست یکی از کتاب دعا هاش رو بخره شیشه ماشینش رو داد بالا و کولرو روشن کرد. حس می کنم وبلاگ شباهت زیادی به توالت داره، آدم می تونه با خیال راحت هرچی دلش خواست توش بالا بیاره.
-
روز قیامت کفترها چه جوابی دارن؟
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 12:05
روز قیامت کفترها چه جوابی دارن؟ نزدیکهای غروب بود . از اون ابرای سیاه بارونی آسمون رو پوشونده بودن . رفتم بالای پشت بوم . یه مدت پیش مامانم گفته بود پسر همسایه کناریمون کفتر بازی می کنه . هیچ وقت نفهمیده بودم کفتر بازی یعنی چی؟ یعنی چیکار می کنن با کبوترها . مثل گاو و گوسفند نگهشون می دارن تا بمیرن یا شایدم می کشن می...
-
یک دعای کوچولو از طرف یه دل گناه کار برای پاکترین پاکان
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 21:15
یک دنیا درد دل همراه با یک دعای کوچولو از طرف یه دل گناه کار برای پاکترین پاکان . هیشکی ندید، هیشکی نفهمید و هیشکی هم نشنید . فقط و تنها فقط تو بودی که همه چیزم رو دیدی ، فهمیدی و شنیدی . تو شاهد باش که تا همین لحظه که برای همیشه با هم غریبه شدیم به عهدم پایبند موندم و اون برای من آخرین بود . خدایا الان حس می کنم...
-
چهار سکانس از هوس ، معرفت ، خودخواهی و انصاف
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 17:52
سکانس اول [یه کوچه بن بست، نزدیک غروب] 1...2...3... حالا ... ستاره های امید جاها عوض. گور بابای غدیر پارک. تو بیا این ور پیش من، تو هم برو امتحان فوق لیسانس بده. ایشالا فبول می شی. چه رشته ای دوست داشتی؟ آهان یادم اومد مهندسی زلزله!! می ری شهرستان یا شایدم پایتخت. خدا خیلی خوبه! نه؟ دوستش داری؟ من که خیلی دوستش دارم....
-
امام زمان
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 12:24
ختم قرآن در یک ساعت برای سلامتی امام زمان. دیشب به مامانم گفتم نذرم ادا شده اولین فرصت بخونه. آره ، نذرم برآورده شده! باید خوشحال باشم ؟؟؟ آخه نیستم !!! آقا بی زحمت یه ذره خوشحالی اضافه ، 1000 تومن هم گرونتر می خرم. آخه من خیلی خرم.
-
تنهایی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:17
همه چی تموم شد. همه چی برگشت سر جاش. همه مشکلات حل شد. انگار یکی قایمکی با یه آچار نا مرئی همه لقی ها رو سفت کرده باشه. هیچ جای کار لنگ نمی زنه. مو لا درزش نمی ره. عدس رفت توی ظرف عدس، ماش رفت سر جاش. همه با خودخواهی من کنار اومدن. همه چی اونجوری شد که من می خواستم. حالا جون می ده بزنم همه چی رو خراب کنم و خودخواهیم...
-
از همین روزها
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 00:12
از مزایای تردد با اتوبوس شرکت واحد: ما برفتیم نگران ...ون لق دگران *** پیرزن رفت به گردش پیرمرد گرفت گردش پیرزن گفت که پیــرم پیرمرد گفت به ...رم نمی دونم چی میشه بعضی کارا بعد از مدتها که ازش می گذره و دیگه هیچ امیدی به بهبودش نداری خودش خود به خود درست میشه. واقعا می مونی حیرون. همون موقع که دیگه ناامید از همه جا...
-
زندگی نباتی
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 00:10
ای ز عشق پاک من همیشه مست فارغ ار این دل گه پای تو نشست سنگ بودی کیمیایت شد دلم... آخه مگه دل یه آدم چقدره که برای چند نفر حتی دو نفر یکجا جا داشته باشه. حالا اگه این دل بگیره که دیگه از اینی که هست هم کمتر می شه، مثل دل من که همیشه خدا گرفته. انگار هیچ اتفاقی واسش نیفتاده که شادش کنه. اگرهم افتاده حتما بعدش بجرم شادی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 22:03
" بخدا قسم که فساحت بی گناه است." چند وقتیه که روی در و دیوار های محله ما این جمله به چشم می خوره. فساحت همون پسریه که امسال عاشورا در یک درگیری بین دو دسته آبشایی و امامشهر یکی از سینه زنهای اون محله رو با چاقو کشته و دادگاه تبانی تبرئه بمب به شکل کپسول کاز پشت دیوار دادگاه دوباره دادگاه درخاست تجدید نظر محاکمه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 01:14
سلام امشب تلفن اتاقم رو با کوباندن گوشی روی ال سی دی شکاندندم. چرا؟ محض إرا !! داشتم مکالمه می نمودم مانند هزاران بشر دیگر ناگهان از شنیدن کلماتی که از آن سوی خط بطرف من جاری گشت دچار جنون آنی شده و عقده نهفته در وجودم را بر سر بی جانی ناتوان نر از خودم خالی نمودم. أ أ أ ه ... خوب شکستم دیگه . مال خودم بود دوس داشتم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 23:56
سلام تنهاتر از همیشه باز هم در گوشه خلوت اتاق به خودکار، کاغذ سفید خط دار، صفحه کیبورد، و سیگارم پناه بردم.اما این بار بسیارن کسانی که می خواهند مرا، فقط قطعه ای از مرا داشته باشند تا داشته هاشان را کامل کنند. امشب شاید در چندین محل مرا یاد می کنند و جایم را خالی نگه می دارند. شاید با لبخند احوالی از احوالات مرا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 07:15
سلام اگه توی بیابون از تشنگی در حال مرگ باشم ها محاله ار دست این آقا هاشمی رفسنجانی (آره اکبر آقا) یه لیوان آب بگیرم. اصلا کار به هزارو یک خبر جورواجوری که توی روزنامه ها می خونیم ندارما. یه کارت اینترنتی مجانی از ستاد تبلیغاتی این آقا به دستمون رسید. اون موقع که بلاگ اسکای رو اکثر سرویس دهنده ها فیلتر کرده بودن این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 17:00
سلام ۱) چشمم از خواب باز نمیشه. ۲) ۳ روزه نخوابیدم.( ا ا اه. ۳ شبه !! ) ۳) همه واسم کلاس گذاشتن. ۴) ۱۰ روز ژیش یکی ساعت ۸ صبح زنگ زد .خدا شاهده من ساعت ۵.۵ خوابیده بودم. لابلای صحبتاش خوابم برد یک لحظه صدام کرد از خواب پریدم از بخت بد فهمید . تا همین دیروز داشتم منتش رو می کشیدم ازم نرنجه. ۵) دیگه خسته شدم بخدا... ۶)...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1384 22:37
روز مرگی باز وقت نوشتن قلمم گم شد. داشتم دروی میز دنبالش می گشتم ولی انگار آب شده بود رفته بودش توی میز. حتما حکمتی بوده که باز وقت نوشتن گم شد. کلافه شده بودم ولی بازم ÷یدا نشد. تورو خدا ÷یدا شو چرا اینجوری می کنی ؟ چرا همیشه وقتی عتش نوشتن دارم دارم گم می شی؟ چرا همیشه وقتی تو له له نوشتن هستم تنهام می زاری؟ توی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 22:43
سلام دیدیم مینی مال نوشتن مد شده گفتیم حالا که هرکی مطلب کم میاره مینی مال می نویسه ما هم یدونه بنویسیم ببینیم چی می شه. اینطوری: وای ...چقده قشنگ پیچ خورد، بامزه رفت وسط خیابون. آ... داره میره تو جوب، ای بابا رفت افتاد توی جوب. هیچ کدوم از موشکام مثل این یکی نبودن. این از همه بهتر شده بود. کاش توری تا کرده بودم که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 01:07
سلام به عمّه!... ببخشید به همه. اِ... ببخشین خوب... اشتباه شد دیگه، بد اخلاقا . چقده هوا خوب شده . دانشگامون یه نمایشگاه عکس زده به ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن بزرگی... اوخ خورد به صورتت وایـــــــــــی... ببخشین!!! خواستم بزرگیش رو نشون بدم. خوب ببخشین... نمی بخشی که نبخش به ....مم، به درک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1384 14:07
یک عدد بیزاکودیل لطفاً! هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا « خیام » بازم صدای این خروس بی محل بلند شد. انگار وکیل و وصی سر وقت رسیدم من به دانشگاس. قار قارو مسخره. پنجره رو می بندم تا یه چند دقیقه ای بیشتر چشمهام رو از دیدن این همه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 01:35
ایران درچنگال اهریمن نامهی سرگشاده به قاضی مرتضوی آقای مرتضوی دادستان تهران! اقرارهای اخیر آقایان روزبه میرابراهیمی و امید معماریان در جلسه هیأت نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن -و آنهم به شکل سربسته- از طریق مشاور محترم رئیس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهندهی تخلّف آشکار شخص شما و دستگاه قضایی و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 دیماه سال 1383 22:27
آدمها به شوخی به سوی قورباغه ها سنگ پرتاب می کنند، اما قورباغه ها کاملاً جدی می میرند. « تقدیم به ستاره خانم خودخواهِ بد اخلاق »