گــــر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیـاد مکن تو حیـله و دستانــــــــــــرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
* * * *
اورتا ... اورتا... یافتم... یافتم.
یه دفتر نقاشی پیدا کردم. واسه یه بچه اس، توی کوچه اوفتاده بود خیلی با مزه اس عین شکلات hobby. توی یه صفحه اش ماژیک های رنگی نوشته :
مریم دختر خوب من ............................... با ماژیک سبز
مریم دختر خوب آقا ................................ با ماژیک سبز
مریم دختر خوب مامان ............................ با ماژیک سیاه
مریم دختر خوب من ................................. با ماژیک قهوه ای
مریم دختر خوب فائزه .............................. با ماژیک قرمز
مریم مریم مریم ...................................... با ماژیک قهوه ای
در رابطه با بند پنجم بسیار تحقیق و تفحس بنمودم و یسر انجام به این نتیجه قائل آمدم که فائزه، خانم یکی از همسایه هامان می باشد و احتمالآ با شواهد موجود مادر دختر خوبی بنام مریم می باشد. در این پژوهش در عملیات البته که به نظریات متعددی برخورد کردم از جمله اینکه:
1. مریم دختر دم بختی بوده که به اولین خواستگار جواب مثبت داده و شوهراخنیار بنموده و به خانه بخت رجعت فرموده و بدین ترتیب دختر خوب مامان، بابا( آقا) و فائزه( همان مامان) گشته.
2. استنباط دیگری که در این جریانات دستگیر این جناب گشت این بود که مریم بقدری دختر خوبی است که از هیچ رهگذر شناس یا ناشناسی شماره دریافت ننموده به هیچ وجه تاری از موی خویشتن را به نظاره اهل نظر ننهاده ( البته این یکی قریب به واقع تر می باشد خودم تجربه کردم) لاکن بعلت فراوانی کشته مرده های ایشان پاشنه در خانه شان از جا بدر شده و بدین ترتیب دختر خوب مامان ، بابا( آقا) و فائزه(همان مامان) گشته که بسی جای خوشنودی خرسندی است و باید به آمران به معروف و ناهیان از منکر منطقه ی ما و همچنین بسیج ناحیه، منکرات و یگان ویژه نیروهای انتظامی نیز بعلت این موفقیت در اجرای شرع مقدس تبریکات گفت.
البته برداشتهای ما از این دفترچه ی پاره وپوره نقاشی یکطرف سیمی به همین جا ختم به خیرنمی شود و از انجا که ما خیلی پدر سوخته حرامزاده می باشم به جوانب منفی این سند معتبر معاصر نیز می پردازیم و برای تنویر اذهان عمومی آبروی پدر در جد صاحب بخت برگشته ی آنرا می ریزیم بدین ترتیب که:
با مشاهده صفحات دیگر این دفترچه کذایی متوجه حرفها و کلملت لاتین و بیگانه شدیم که البته خود جای بسی بررسی و ریشه یابی دارد. ولی فعل قبیحی که در اینجا رخ داده این است که یک ضعیفه ی مسلمان که ملت غیرتمند حق تایین تکلیف برایش دارند برداشته با حروف و کلمات اجنبی و نجس . ایدز اسم مادر خود را که به اهل نظر نا محرم هم می باشد نوشته است بدین شکل FAEZEH.
یاذلجلال والاکرام، استغفرالله ربی واتوبه الیه... اینجاست که جا دارد مسلمانان از غم و غصه بمیرند زمین دهان باز کند و خلایق را ببلعد و از آسمان هم باران عذاب نائل کردد. لااله الآالله الملک الحق المبین.... ای مسلمانان استغفار کنید تا عذاب خشم الهی از آسمانها بر ما نازل نگشته....
ای کاش فاجعه به همین جا ختم می شد و از عذاب عظیم رهایی می یافتیم، ای کاش با دیدن بی موالاتی هایی اینچنین دست از این دفتر نحس کشیده بودم و دیگر به تورق آن نمی پرداختم. افسوس که با ورق زدن و رویت صفحات دیگر در میان انبوه خطوط نا همگون و ناموزون که آشفتگی روح و روان نگارنده را که ممکن است دلایل فجیعی همچون ... و ... و گوش دادن به آهنگهای لوس آنجلسی و یا .... و حتی ممکن است در اثر ... بوده باشد می رساند متوجه نام مایکل گشتیم.
خدای را به بزرگی و عظمت یاد می کنم که تا کننون چنین بی ناموسی و فحاشیی در نوع بشر مشاهده ننمودم و نظاره نکردم. آنچنان بود که عرق شرم از پیشانی حقیر می چکید که گویی از آسمان بر سرم باران عذاب فرو می ریخت. بسیار تاملات بنمودم و بدین نتیجه نائل آمدم که چشم بر این کبیره ی لا ممکن بر بندم و هیچ از آن یاد نکنم تا بشریت از نکبت و نحسی این هتک حرمت در امان بماند و زین رو فرض را بر این گماشتیم که نام مایکلآ بوده که شخصیتی متین در پزشک دهکده است که از شبکه ی جهانی voxپخش می شود ومن او را خیلی دوست می دارم و شبها با یاد او که شوهر هم دارد چشم بر هم می نهم می خوابم. البته این سریال بشکل مطلوبتر و سانسوریته و اسلامی تر وبه زبان شیرین فارسی از شبکه سیما پخش می شود که من خوشم نمی آید ولی برای ملت احتیاط واجب آن است آنرا تماشا بنمایند و من الله التوفیق.