سلام الیکم ...خو..خوددد...خودم می دونم این شکلیه (
سلام علیکم)
بسیار تقاضا شده بود از ما که آدرس لوگوی خویش را در وبلاگمان درج بنماییم
لاکن
بدلیل پاره ای از تناقضات بین المللی و بخاطر دغدغه های ذهنی خاص خودم که باید
حاصل دست رنج خودمو بخورم موفق نشده بیدم... حالا گذاشتیم دیگه برین حال کنین
من از جهت معنوی مادی عرفی ذاتی مارکسیستی کمونیست امپریالیستی داداییستی
آرشیستی و....
به شما این اجازه رو می دم.چه کنیم دیگه خراب رفیقیم.
آ ه ه ... امروز عصر دلمون گرفت
رفتیم امامزاده ی سید جعفر. بدمدل فاز می داد.تازه بهم
نخود چی هم دادن
ولی کشمش نداشت
دیدین چه رویی دارم با اینکه نظر ندادین بازم نوشتم
می خواین صد سال سیاه هم ننویسم
.حالا که این طور شد می نئیسم تا اونجاتون هم بسوزه ...
اه اه اه اصلا واسه دل خودم چکار دارین
دلم می خوادش
هیچکدومتون هم نمی بوسم
اصلا هم آرزو نمی کنم که جمعه ی خوبی داشته باشین
اصلا آهنگ گوش می کنم اصلا هم صداتون رو نمی شنوم
سلام عزیزم.
چقدر عصبانی هستی؟چرا اینقدر دلخوری؟مگه وبلاگ مینویسی که بقیه نظر بدن؟به نظر من وبلاگ یه جایی که آدم فقط نظرات خودشو مینویسه تا خودش سبک شه و چند نفر هم بخوننش.بعدشم مثل یه دفتر خاطرات میمونه که ۱۰ سال دیگه که بخونیش کلی واسه خودت حال میکنی.تازه آدم کلی دوست تازه با نظرات تازه پیدا میکنه.امیدوارم قلمت همیشه توانا باشه و نا امید نباشی.
حق یارت!
آریانا!!!